راه بی پایان...

ساخت وبلاگ

خسته شدم. رفته رفته عمیق تر میشه فقط راه بی پایان......
ما را در سایت راه بی پایان... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8roga992 بازدید : 68 تاريخ : يکشنبه 16 بهمن 1401 ساعت: 12:47

پارت نمیدونم چندم .همه پرسیدن چته ، دیدی و نپرسیدی چته ! شنیدی و نشنیده گرفتی ! انقد ک تو چشاتو رو من میبندی من هزار برابرشو با خودم میکنم ! باشه .ولی تنها چیزی ک این روزا توو سرم میچرخه همین اشتباه بودنمه ک زندگی خودمو همه رو ب گند کشیده و قراره بکشه ! هر چقدددم ک روشن فکر و کوفت و زهرمار باشم من جایی بین آدما ندارم ، همین !جون برا ادامه دادن ندارم .. نای نفس کشیدن ندارم .. همه چی رو از دست دادم درحالیکه ظاهرن اوکیه . .. هر بار دورتر و دورتر از قبل ..نمیدونم دیگه چیزی جز پس زدن این درد حس نمیکنم, همش یکی توو من داد میزنه «نمیخوام ، خوب شو » ولی حتا ب زبون آوردن چیزی ک حس میکنمم سخته - + نوشته شده در جمعه چهاردهم بهمن ۱۴۰۱ ساعت 1:40 توسط خودم  |  راه بی پایان......
ما را در سایت راه بی پایان... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8roga992 بازدید : 60 تاريخ : يکشنبه 16 بهمن 1401 ساعت: 12:47

فکر میکردم یه روز دنیا قشنگ تر بنظر میرسه ولی ...من تاکسیک ترین آدم زندگیه خودم شدمنقطه میزارم تهه زندگیه زهرا و سرِ خطی وجود نداره براشنمیخوام باشه یعنی .بزار تموم شه هم برا تو هم برا خودمزهرارو جا میزارم توو روزایی ک تو دوسشون داشتی .خستم از اینکه هی بخوام حواسشو پرته زندگی کنم .کافیه .من با همین زنده بودنای نصف نیمه جلو میرم تا لبه ی ۳۰ سالگی ... + نوشته شده در یکشنبه شانزدهم بهمن ۱۴۰۱ ساعت 1:13 توسط خودم  |  راه بی پایان......
ما را در سایت راه بی پایان... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8roga992 بازدید : 56 تاريخ : يکشنبه 16 بهمن 1401 ساعت: 12:47

ی وقتایی باید زمان وایسه

ن برا اینکه خیلی داره خوش میگذره ها ، نه

برا اینکه با ذره ذره ی وجودت دردی ک ب جون خریدی و حس کنی !

این روزا باید زمان وایسه ن بخاطر اینکه خیلی داره خوش میگذره ، نه

فقط و فقط بخاطر اینکه تنها چیزی ک حس میکنم همینه -

+ نوشته شده در یکشنبه دوم بهمن ۱۴۰۱ ساعت 2:4 توسط خودم  | 

راه بی پایان......
ما را در سایت راه بی پایان... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8roga992 بازدید : 73 تاريخ : دوشنبه 3 بهمن 1401 ساعت: 15:21

انگار من غیرِ قابل تحمل ترین چیزِ زندگیش بودمانگار فقط من غیرِ قابلِ تحمل ترین چیزِ زندگی ام.گاهی ب خودم التماس میکنم " درد پیچیده توو تنم ، بس کن فقط ، بس کن "ولی خودم هم بطور احمقانه ای منو نادیده میگیره ..دور ک میشم تنها راهم مرور تلخ و شیرینای اینجاعه .. تنها دلخوشیم همینه ک یه گوشه حرفامو قایم میکنم ازتون - + نوشته شده در دوشنبه سوم بهمن ۱۴۰۱ ساعت 3:30 توسط خودم  |  راه بی پایان......
ما را در سایت راه بی پایان... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8roga992 بازدید : 267 تاريخ : دوشنبه 3 بهمن 1401 ساعت: 15:21